ممنونم از شما، «عابر رهگذر» عزیز، که هیچ آدرسی و هیچ نشونیای از خودت باقی نذاشتی، ولی کامنت خصوصیای با اون متن طولانی گذاشتی سرشار از زیبایی... امیدوارم اینو ببینی..., ...ادامه مطلب
از فراموش شدن، میترسم...از این که بمیرم و فراموش بشم و زندگی ادامه پیدا کنه کأنه نه منی وجود داشته نه منی رفته، میترسم...از این که نقشی نداشته باشم، میترسم...از این که اهمیت نداشته باشم، میترسم..., ...ادامه مطلب
گاهی وقتا پیش خودم فکر میکنم که آیا من یه آنومالیام تو این دنیا؟ کسی که هماهنگ نیست با بقیهی دنیا... کارایی میکنه و حرفایی میزنه که بقیه جدیده واسشون، و این گاهی ناراحتشون میکنه؛ یا حتی میترسو, ...ادامه مطلب
قفلی زدم رو آهنگ «یه روزی میاد» خواجهامیری... شاید یکی از غمگینترین آهنگاش باشه... و شرحِ حالِ خیلِ کثیری از آدما... :) از اون غمگینای قشنگه... * از ۴:۰۴ تا ۴:۲۱ که یه سولوی غمگین میزنه قلبمو از جا میکنه..., ...ادامه مطلب
دو روز دیگه، نفروی, اطفال, تمومه و به جرئت میتونم بگم تا این لحظه هیچ جای پزشکی اینقدر ناراحتم نکرده بود... آدم نمیدونه دلش به حال بچههایی بسوزه که حتی قبل از این که یاد بگیرن حرف بزنن باید هفتهای س, ...ادامه مطلب
آخرین روز شهریور ۹۷ ه و نمیخوام آرشیوم بیشهریور بمونه... این روزا، ایام محرمه... من دربارهی امام حسین اونقدرا مطالعه نداشتم، اما میتونم بفهمم که وقتی یه نفر واسه آرمانش حاضره همه چیزشو -مطلقاً همه چیزشو، حتی جونش، حتی خونوادهش، حتی بچههاش- رو فدا کنه، چقدر باید بزرگ باشه... امام حسین چه دلی داشته واقعاً... بیخ, ...ادامه مطلب
*فردا آلبوم جدید سیاوش قمیشی میاد... هیجانزدهم :) *امتحان خون سخت بود... تعداد سوالاشم کم بود... آدم یه سوالو اشتباه میزد، ۰.۸ نمره کم میشد یهو... بد دادم امتحانو... از قبلشم میدونستم اینو بد میدم... کلا توانایی حفظ کردنِ یه مشت کلمهی, ...ادامه مطلب
» نمایش این صفحه بدین معناست که نویسنده وبلاگ یک مطلب را بصورت رمزدار درج کرده است و برای مشاهده کامل مطلب نیازمند آن هستید که کلمه عبور مرتبط با این مطلب را دانسته و وارد کنید. , ...ادامه مطلب
به نظرتون، مردِ واقعی چجوری باید باشه؟ بذارید یه جور دیگه بپرسم. دخترا ممکنه بعضی موقه ها به شوهرشون بگن: اَه... چرا اینجوری هستی؟ یه ذره مرد باش... (چه توی روش بگن، چه توی دلشون). الان سوالم اینه که این «مرد واقعی» یعنی چی؟ مرد واقعی چجوریا باید باشه؟ چه جوریا نباید باشه به نظرتون؟ (اگه دوست نداری, ...ادامه مطلب
دیوارگمشدنخداغمدوستتنهاخودتحالفکرهمیشه این کلمههارو نوشتم و گذاشتم عکس پروفایلم تو تلگرام. بچه ها پیام میدن، میگن یعنی چی؟ جمله بسازیم باهاشون؟ منم میخندم... نمیشه واسه همه توضیح داد. انگار زندگی یه دور باطله. هی سعی میکنی چرخه رو بشکونی ولی بازم از جای اول سر در میاری. دقیقا همون نقطه هایی که وا, ...ادامه مطلب
» نمایش این صفحه بدین معناست که نویسنده وبلاگ یک مطلب را بصورت رمزدار درج کرده است و برای مشاهده کامل مطلب نیازمند آن هستید که کلمه عبور مرتبط با این مطلب را دانسته و وارد کنید. , ...ادامه مطلب
کتاب "کوری" رو پارسال خریدم خوندم... همیشه واسم سوال بود که چرا آدمای تو داستان، کوریِ سفید میگیرن؟ منظور نویسنده چی بوده واقعا؟ و چرا اینقدر اپیدمی ش سریع و وحشتناکه؟ طرف با یه نگاه ساده به آدمِ کور، خودشم یهو کور میشه. اونم نه کوری معمولی. کوری سفید. کوری روشن. یعنی برخلاف ما که وقتی چشممونو میبندیم، همه چیو سیاه میبینیم، اونا وقتی کور میشن همه چیو سفید میبینن. نمیدونم کتابو خوندین یا نه، اگه خوندین نظرتونو بگید... دیشب تو خواب داشتم با یکی حرف میزدم (اینم بگم که الان 6 ماهی هست که حتی یه لحظه هم به این کتاب فکر نکرده بودم). بهم گفت منظور نویسنده از کوری سفید، تقلید کورکورانهست... صبح که پا شدم، واسه اینکه یادم نره حرفش، فورا تو موبایلم نوشتمش این جمله رو... الان که بهش فکر میکنم میبینم عجب حرفی زده. چقدر عجیبه واقعا که تو خواب، یکی اینو به آدم بگه. و چقدرم حرفش درسته... تقلید کورکورانه، و تموم چیزایی که به هر نحوی بهش مربوط میشن، از مُد های الکی که یهو شایع میشن تو جامعه بگیر، تا طرز فکرهای تقلیدی... همهشون آدمو کور میکنن... و جالب اینجاس که آدم فکر میکنه توی نور داره حرکت میکنه. , ...ادامه مطلب
امروز دوستم نیومد دنبالم. خوابش برده بود. پریدم پشت ماشین خودمون. تخته گااااااز میرفتم طرف دانشگاه. استادمونم گیره سر اینکه کسی دیر بیاد. هی ویراژ دادم از بین ماشینا و اینا... واقعا اولین بار بود تو عمرم که بد رانندگی میکردم. هی ویراژ دادم و دادم و دادم تا رسیدم به ماشین پلیس. نمیدونم چی شد خر شدم پیچیدم جلو خودِ پلیس :)) فک کنم پلیسه تو عمرش کسی اینجوری بهش بیاحترامی نکرده بود :)) فوری آژیر زد و نگهم داشت با عصبانیت... ۱۵۰ تومن جریمم کرد ۳ نمره منفی گرفتم به خاطر حرکات مارپیچی میخواست ماشینو ببره پارکینگ. با هزارجور خواهش و تمنا منصرف شد ده دقیقه هم دیر رسیدم سر کلاس :)) ولی خب خیلی حال داد... اینم یه تجربه جدید :) خداوکیلی با دست فرمونم خیلی حال کردم. راضیام از خودم :), ...ادامه مطلب
آمدی درخواب من دیشب چه کاری داشتی؟ای عجب ازاین طرف هاهم گذاری داشتی!راه را گم کرده بودی نیمه شب شایدعزیزیاکه شاید بادل تنگم قراری داشتی!مهربانی هم بلدبودی،عجب نامهربانبعدعمری یادت افتاده که کاری داشتیسر به زیر انداختی و گفتی آهسته سلاملب فرو بستی نگاه شرمساری داشتیخواستم چیزی بگویم گریه بغضم را شکستنه،نگفتم سالها چشم انتظاری داشتیبانوازش می کشیدی آه،و میگفتی ببخشسر به دوشم هق هق بی اختیاری داشتیوقت رفتن بغض کردی خیره ماندی سوی من شاید از دیوانه ی خود،انتظاری داشتیصبح بوی گل تمام خانه را پر کرده بودکاش میشد باز در خوابم گذاری داشتیعشق یعنی بی گلایه لب فروبستن،سکوتدلخوش از اینکه شبی با او قراری داشتی!شهریار پینوشت: ازین به بعد گهگاهی که چیزی ندارم بنویسم، شعرایی که دوس دارمو میذارم..., ...ادامه مطلب
خب. از چی بگم امروز؟ ۱) امتحان فیزیولوژی کلیه خوب شد خداروشکر. خوب دادم :) ۲) قرار بود ادامه پست قبلیمو بنویسم. ولش کن. فاز غم ندم بهتره. ۳) امروز خیلی اتفاقی یهو هوس کردم برم محمد اصفهانی گوش بدم. آلبوم «بیواژه». این آلبوم کلا همه آهنگاش قشنگه ولی دوتاش از بقیه خیلی قشنگتره. «باور نکن» و «رستگاران». گوش بدید. خودِ «بیواژه» هم خوبه البته :) ۴) قرار بود امروز بریم با استادمون دعوا کنیم. فصلایکتابو ما ترجمه کردیم. ویرایش کردیم. همهچیشو با وسواس داریم آماده میکنیم. بعد ایشون خودسرانه میخواد همون فایلای ویرایشنشده رو ببره چاپ کنه :/ بدون اجازه... ۵) بعضی وقتا که ناراحتم، وقتی با یه نفر درد دل میکنم یهو خودم به این نتیجه میرسم که چقد الکی ناراحتم واقعا :)) البته الکی نیستا. ولی خب، میشه نادیده گرفتش... بیخیالبودن یه مهارته که من زیاد بلد نیسم. ۶) این چند وقت چقد همه به حالت چهرهم گیر دادن :) دیروز یکی بم میگفت استایلت مث کارگرداناس! امروزم یکی دیگه میگفت حالت چهرهت یه جورِ شاخیه که نمیتونم کلمه مناسبو پیدا کنم. گفتم میدونم منظورت چیه. خیلی کاریزماتیکم :)) گفت آره همینی که میگی :) , ...ادامه مطلب