این کلمههارو نوشتم و گذاشتم عکس پروفایلم تو تلگرام. بچه ها پیام میدن، میگن یعنی چی؟ جمله بسازیم باهاشون؟ منم میخندم...
نمیشه واسه همه توضیح داد. انگار زندگی یه دور باطله. هی سعی میکنی چرخه رو بشکونی ولی بازم از جای اول سر در میاری. دقیقا همون نقطه هایی که واست چالش برانگیزن. همون جاهایی که تکلیفشون مشخص نیست. همون جاهایی که حالتو میتونن بد کنن.
مغز من الان عین یه زودپزه که این کلمه هارو ریختن توش... درباره ی هرکدوم این کلمه ها یه دنیا حرف تو دلمه که نمیدونم چجوری بگم. یه دنیا غم، یه دنیا ابهام، یه دنیا مسئله ی حل نشده، یه دنیا ضربه... واسه توضیح هر کدومشون احتمالا باید از بقیه شون هم استفاده کنم. اینه که پیچیده ترش هم میکنه.
میخواستم اینجا توضیح بدم... ولی فعلا بیخیالش میشم. شاید به مرور، دونه دونه درباره شون نوشتم. فعلا فقط نگاهشون میکنم. بهشون فکر میکنم. با خوندن این کلمه ها پشت سر هم حس خوبی بهم دست میده. یه جور درد رو حس میکنم اما درد بدی نیست... تا بعد ببینم چی میشه :)
فعلا...
برچسب : نویسنده : namelessmea بازدید : 63