خودم. من واقعی

متن مرتبط با «دنیای من با عشق درگیره» در سایت خودم. من واقعی نوشته شده است

باید...

  • باید هی به خودم یادآوری کنم... هی یادآوری کنم... هی یادآوری کنم...لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ...لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ...لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ...   خدایا، می‌تونم بهت اعتماد کنم؟, ...ادامه مطلب

  • آمدی در خواب من...

  • آمدی درخواب من دیشب چه کاری داشتی؟ای عجب ازاین طرف هاهم گذاری داشتی!راه را گم کرده بودی نیمه شب شایدعزیزیاکه شاید بادل تنگم قراری داشتی!مهربانی هم بلدبودی،عجب نامهربانبعدعمری یادت افتاده که کاری داشتیسر به زیر انداختی و گفتی آهسته سلاملب فرو بستی نگاه شرمساری داشتیخواستم چیزی بگویم گریه بغضم را شکستنه،نگفتم سالها چشم انتظاری داشتیبانوازش می کشیدی آه،و میگفتی ببخشسر به دوشم هق هق بی اختیاری داشتیوقت رفتن بغض کردی خیره ماندی سوی من شاید از دیوانه ی خود،انتظاری داشتیصبح بوی گل تمام خانه را پر کرده بودکاش میشد باز در خوابم گذاری داشتیعشق یعنی بی گلایه لب فروبستن،سکوتدلخوش از اینکه شبی با او قراری داشتی!شهریار   پی‌نوشت: ازین به بعد گهگاهی که چیزی ندارم بنویسم، شعرایی که دوس دارمو میذارم..., ...ادامه مطلب

  • کلاس بافت

  • امروز رفتیم کلاس بافت. حدود ۲۰ نفر جمع شدیم به رتبه برتر امتحان علوم پایه ترم پیش گفتیم بیا درسارو واسمون جمع بندی کن. اونم تو ۴ ساعت کل کتاب ۶۰۰ صفحه ای رو گفت. واقعا دمش گرم. حس خوبی دارم :) اینکه بعد از درس دادنش تونستیم سوالارم جواب بدیم... خیلی خوب بود... البته بعدش یهو یه فکری اومد تو سرم که باعث شد اون حس خوب، کمتر شه... اینکه نکنه از عمد توی این ۴ ساعت فقط اون نکته هایی رو گفته که میدونسته تو سوالا هست... واسه اینکه دل ما خوش باشه... هان؟ بعید نیست... شاید اگه یه سوال دیگه بدن بهمون نتونیم جواب بدیم... نمیدونم. البته خیلی حرفا زد. خیلی نکته ها گفت. منی‌که تو طول ترم میخوندم میفهمم چقد ریزه‌کاریارو گفت... باید یاد بگیرم اینقدر زود نفوس بد نزنم. البته تا یه حدی‌ش لازمه ولی خب... نباید همیشه حال خودمو بد کنم... آره. خوب بود کلا :) حالا اگرم خواسته کلک بزنه، فقط بخش کوچیکیش کلک بوده. بقیه ش‌خوب بود انصافا. پس... همین‌... خوب بود :) منتظر جلسه بعدیشم بی‌صبرانه, ...ادامه مطلب

  • دنیای من

  • تو چه دنیایی زندگی میکنم؟ راستشو بخوای خودمم نمیدونم. هرکسی تو یه دنیایی داره زندگی میکنه. درسته که همه مون کنار هم داریم نفس میکشیم، اما زاویه دیدمون نسبت به دنیا زمین تا آسمون فرق داره... نمیدونم قراره چی بشه. تا کی قراره اینجوری پیش بره. دنیایی که من دارم حس میکنم، خیلی فرق داره با دنیای خوب دیگران. یه جورایی، شدم یه جزیره دور افتاده. عین استرالیا. استرالیا موجوداتی داره که فرق دارن با همه دنیا. چرا؟ چون از وقتی که جدا شده، موجوداتش یه مسیر متفاوت رو واسه تکامل طی کردن. هیچ موقه با بقیه دنیا در ارتباط نبودن. شاید بهترین توصیفی که از خودم میتونم بکنم، ه,دنیای من,دنیای من را نقاشی کن,دنیای من با عشق درگیره,دنیای من تویی,دنياي من,دنیای من مهران آتش,دنیای من و عشقم,دنیای من هلالی,دنیای من پویا بیاتی,دنياي مني تو ...ادامه مطلب

  • احساس امنیت

  • یهویی به سرم زد برم سراغ امنیت احساسی یا Emotional Security حالا که مقاله هاشو میخونم، میبینم چقدر شبیه این جمله هاییه که قبلا تو تنهایی واسه خودم مینوشتم. خودِ آرمانی مو مشخص میکردم: جلف نباش.با وقار باش.مهربونی از صورتت بباره.و مغرور باش...   این جمله ها همیشه حس خوبی بهم میده. همیشه خودمو اینجوری دوست دارم ببینم. اینا یه جورایی همون احساس امنیته. احساس امنیت داشتن از لحاظ روانی یکی از بزرگترین نعمتای الهیه. من ندارمش. عدم احساس امنیت به طور کلی باعث خجالت یا عصبانیت میشه. یکی از دلایلش میتونه این باشه که یه جای عزت نفس طرف میلنگه. تهش آدم میره به سمت تنهایی... ب,احساس امنیت,احساس امنیت اجتماعی,احساس امنیت شغلی,احساس امنیت در زنان,احساس امنیت شهروندان,احساس امنیت اجتماعی چیست,احساس امنیت اجتماعی زنان,احساس امنیت زنان,احساس امنیت در کودکان,احساس امنیت چیست ...ادامه مطلب

  • چیزایی که قطعا باید انجام بشن

  • چنتا کار مهم تصمیم گرفتم انجام بدم... تا یادم نرفته بنویسم یکی اینکه نمازمو اول وقت بخونم. اینم خودش ملزوماتی داره که دیگه نمیگم... دوم اینکه فقط شب به شب برم سراغ اینستا. تلگراممو در‌طول فقط در صورتی نگاه میکنم که یه نفر پیام داده باشه. خوندن گروها هم مثل اینستا، آخر شب... سوم اینکه من باید واسه امتحان تخصص استریت بشم. نمیخوام دو سال برم طرح، از زندگی و درس عقب بیوفتم... پس درس درس درس تا امتحان علوم پایه... تواناییشو تو خودم میبینم. تنها چیزی که ندارم همته. همین... . یاد کنکورم افتادم. من تلاشمو کردم. معمولا رتبه‌م تو قلمچی زیر هزار میشد ولی خب واسم کافی نبود, ...ادامه مطلب

  • ترمزای زندگی من

  • برم سر اصل مطلب. استمنا: تعارف که نداریم. یه جوری شده که هی اراده میکنی اما نمیشه ترکش کرد. هی میزنی تو سر خودت. هی حالت از خودت بهم میخوره. هی قول میدی به خودت. هی میگی من دیگه گه بخورم دفه بعد بزنم. اما اما اما به محض اینکه سر سوزنی آمپرت میره بالا، ... خدایا بعضی وقتا دلم میخواد بشینم زار زار گریه کنم. این قضیه عزت نفسمو هم به شدت نابود کرده. هی تکرار. هی شکست. هی خرد شدن تو چشم خودت. هی خرد شدن تو چشم خودت. هی خرد شدن تو چشم خودت. علت اصلی استمنامو نمیتونم بگم. میترسم فیلتر شه این صفحه. ولی هرچی که هست، اینو بدون که یه بار اضافه رو دوشمه. بیشتر از چیزی که رو دوش , ...ادامه مطلب

  • درباره‌ی اون شخص خاص...

  • خدایا، میدونم که میدونی، ولی خب منم مینویسم. چه اشکالی داره... خدایا... میدونی که دوستش دارم... میدونی که همون اوایل وقتی حرف میزد واقعا واسم با بقیه فرق داشت... مهربونی ای که تو وجودش بود، تو وجود هیچکس دیگه نبود... روشنفکری ای که تو وجودش بود، تو وجود هیچکس دیگه نبود... خدایا، میدونی که چقدر دوستش دارم... خدایا، کسی که اون پیامو داده کیه؟ همینه؟ یعنی واقعا راست میگن که دل به دل راه داره؟ خدایا، میدونی خودت که چقدر حالم بده. نمیدونم چرا. شاید ترسِ از دست دادنشه. شاید ترس از اینکه نکنه حالا که میدونم اونم منو دوست داره، رفتارم عوض شه... اصن نکنه در‌ مورد من اشتب, ...ادامه مطلب

  • درد تنهایی مزمن

  • خوبیش اینه که دیگه اینجا کهنه نمیشه. اصلنم نباید نگران این باشم که فلان سوژه از دستم در رفت. چرا؟ چون اینجا خودِ منه. چیزاییه که هر روز از درونم میجوشه میاد بیرون. هر روز باهاشون سر و کله میزنم... نمیدونم درباره کدومشون بنویسم. خیلی جالبه که حتی الان که چنتا چیز دارم واسه گفتن، بازم ته وجودم این ترس هست که نکنه یه روزی بیاد که چیزی نداشته باشم بنویسم دربارش... بیخیال. این قضیه واقعا درد بدیه که احساس میکنم هیچ دختری باهام ارتباط برقرار نمیکنه. یعنی چی این؟ یعنی من لولو خرخره‌م؟ آیا نفرت انگیزم؟ آیا چی؟ شایدم مشکل از منه، که خیلی سردم. شاید خجالتی ام. ولی ت, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها