خودم. من واقعی

متن مرتبط با «بیرون رفتن از گروه در وایبر» در سایت خودم. من واقعی نوشته شده است

اینم از امروز

  • امروز دوستم نیومد دنبالم. خوابش برده بود. پریدم پشت ماشین خودمون. تخته گااااااز میرفتم طرف دانشگاه. استادمونم گیره سر اینکه کسی دیر بیاد. هی ویراژ دادم از بین ماشینا و اینا... واقعا اولین بار بود تو عمرم که بد رانندگی میکردم. هی ویراژ دادم و دادم و دادم تا رسیدم به ماشین پلیس. نمیدونم چی شد خر شدم پیچیدم جلو خودِ پلیس :)) فک کنم پلیسه تو عمرش کسی اینجوری بهش بی‌احترامی نکرده بود :)) فوری آژیر زد و نگهم داشت با عصبانیت... ۱۵۰ تومن جریمم کرد ۳ نمره منفی گرفتم به خاطر حرکات مارپیچی میخواست ماشینو ببره پارکینگ. با هزارجور خواهش و تمنا منصرف شد ده دقیقه هم دیر رسیدم سر کلاس :)) ولی خب خیلی حال داد... اینم یه تجربه جدید :) خداوکیلی با دست فرمونم خیلی حال کردم. راضی‌ام از خودم :), ...ادامه مطلب

  • آمدی در خواب من...

  • آمدی درخواب من دیشب چه کاری داشتی؟ای عجب ازاین طرف هاهم گذاری داشتی!راه را گم کرده بودی نیمه شب شایدعزیزیاکه شاید بادل تنگم قراری داشتی!مهربانی هم بلدبودی،عجب نامهربانبعدعمری یادت افتاده که کاری داشتیسر به زیر انداختی و گفتی آهسته سلاملب فرو بستی نگاه شرمساری داشتیخواستم چیزی بگویم گریه بغضم را شکستنه،نگفتم سالها چشم انتظاری داشتیبانوازش می کشیدی آه،و میگفتی ببخشسر به دوشم هق هق بی اختیاری داشتیوقت رفتن بغض کردی خیره ماندی سوی من شاید از دیوانه ی خود،انتظاری داشتیصبح بوی گل تمام خانه را پر کرده بودکاش میشد باز در خوابم گذاری داشتیعشق یعنی بی گلایه لب فروبستن،سکوتدلخوش از اینکه شبی با او قراری داشتی!شهریار   پی‌نوشت: ازین به بعد گهگاهی که چیزی ندارم بنویسم، شعرایی که دوس دارمو میذارم..., ...ادامه مطلب

  • رفتن بیرون؟

  • نمیتونم از شر این فکر خلاص بشم... یه دفه که با "کیارش تو ماشین نشسته بودیم، داشتیم درباره چنتا چیز حرف میزدیم، که یهو گفت که باهاش رفته بیرون و درباره فلان چیز با هم حرف زدن... من اصلا به روی خودم نیوردم که اینو شنیدم... اونم اصلا به رو خودش نیورد. فکر کنم از دهنش پرید... خدایا.. درست شنیدم؟ یعنی یه زمانی اینقدر با هم صمیمی بودن که رفتن بیرون؟ دختر به این مومنی، با این رفته بیرون؟ خدایا ... من چیکار کنم؟ این چه وضعیه؟ تا یادم میوفته، تو دلم یه حس بدی پیدا میکنم... دلم میپیچه تو خودش... یه درد عجیب غریبه... دلم میخواد ول شم رو تخت و خودمو جمع کنم. پاهامو جمع کنم تو دلم,بیرون رفتن با خواستگار,بیرون رفتن با دوست دختر,بیرون رفتن با دوست پسر,بیرون رفتن با نامزد,بیرون رفتن روح از بدن,بیرون رفتن از گروه در وایبر,بیرون رفتن زن از خانه,بیرون رفتن با دختر,بیرون رفتن از تانگو,بیرون رفتن از گروه در لاین ...ادامه مطلب

  • درباره‌ی اون شخص خاص...

  • خدایا، میدونم که میدونی، ولی خب منم مینویسم. چه اشکالی داره... خدایا... میدونی که دوستش دارم... میدونی که همون اوایل وقتی حرف میزد واقعا واسم با بقیه فرق داشت... مهربونی ای که تو وجودش بود، تو وجود هیچکس دیگه نبود... روشنفکری ای که تو وجودش بود، تو وجود هیچکس دیگه نبود... خدایا، میدونی که چقدر دوستش دارم... خدایا، کسی که اون پیامو داده کیه؟ همینه؟ یعنی واقعا راست میگن که دل به دل راه داره؟ خدایا، میدونی خودت که چقدر حالم بده. نمیدونم چرا. شاید ترسِ از دست دادنشه. شاید ترس از اینکه نکنه حالا که میدونم اونم منو دوست داره، رفتارم عوض شه... اصن نکنه در‌ مورد من اشتب, ...ادامه مطلب

  • درد تنهایی مزمن

  • خوبیش اینه که دیگه اینجا کهنه نمیشه. اصلنم نباید نگران این باشم که فلان سوژه از دستم در رفت. چرا؟ چون اینجا خودِ منه. چیزاییه که هر روز از درونم میجوشه میاد بیرون. هر روز باهاشون سر و کله میزنم... نمیدونم درباره کدومشون بنویسم. خیلی جالبه که حتی الان که چنتا چیز دارم واسه گفتن، بازم ته وجودم این ترس هست که نکنه یه روزی بیاد که چیزی نداشته باشم بنویسم دربارش... بیخیال. این قضیه واقعا درد بدیه که احساس میکنم هیچ دختری باهام ارتباط برقرار نمیکنه. یعنی چی این؟ یعنی من لولو خرخره‌م؟ آیا نفرت انگیزم؟ آیا چی؟ شایدم مشکل از منه، که خیلی سردم. شاید خجالتی ام. ولی ت, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها