همه چیم آمادهس. همه چی مهیاس.
خونه به جا. زندگی به جا. پدر و مادر همه تلاششونو میکنن که چیزی کم و کسر نباشه. همه از همه طرف هوامو دارن. نه باید غذا بپزم نه ظرف بشورم نه کارای خونه رو بکنم نه پول در بیارم. هیچ کاری رو بهم نمیسپرن که وقتم گرفته نشه. پول به اندازه کافی بهم میدن. هر کتابی بخوام میتونم بخرم. هرکاری بخوام میتونم بکنم. و هزارتا چیز دیگه که شمردنشون تا ابد طول میکشه.
و من وقت تلف میکنم... همه شو حروم میکنم. همه شو. ول میتابم. اونقدری که باید درس بخونم، نمیخونم... اونقدری که باید از این همه امکانات استفاده کنم، نمیکنم... از عمرم استفاده نمیکنم. لعنت به موبایل. لعنت به کامپیوتر. لعنت به من.
پسفردا چجوری جواب خدارو بدم؟ چجوری جواب خونوادهمو بدم. ای خدا...
دلم میخواد بزنم تو گوش خودم. نمیدونم چیکار کنم...
خدایا ببخشید...
خونواده، که میدونم اینو نمیخونید، ببخشید...
هعی...
خودم. من واقعی...برچسب : نویسنده : namelessmea بازدید : 65