افتخار

ساخت وبلاگ
امروز داشتم هریسون می‌خوندم... واسه هر قسمتش نوشته که کی اینو نوشته... افتخاریه واسه یه نفر که یه chapter از هریسون رو نوشته باشه. یه جورایی یعنی حرفش سند باشه واسه کل دنیای پزشکی...
به خودم گفتم یعنی میشه منم یه روزی یکی از این چپتر هارو بنویسم؟ یا مثلا حتی چنتا از چپترهاشو :) احتمالا اگه اون روز بیاد، ایرانیا کلی افتخار میکنن بهم... تو بوق و کرنا میکنن که فلانی که ایرانیه، فلان چیزو نوشته. پرچم ایرانو برده بالا... ما ایشونو داریم تو جامعه پزشکی... از این چیزا...
چند لحظه بعد مچ خودمو گرفتم. گفتم حالا که در سطح بین‌المللی مطرح نیستم... در سطح کشور خودم ‌چکار کردم؟ هیچی... تو سطح شهر، اصن تو سطح دانشگاه، اصن توی ورودی‌مون، بین ۱۴۰ نفر، کی هستم؟ چه کاری کردم که باعث افتخار بچه‌های ورودی باشه؟ چه کاری کردم که بتونن به بقیه بگن ما با فلانی همکلاسی ایم؟ هیچی...
از اینم بیام پایین‌تر... من حتی واسه خودمم کاری نکردم که باعث افتخارم باشه... فکر کنم نقطه‌ی شروع همینجاست. آدم از خودش، از دلِ خودش شروع کنه. کاری کنه که خودش به خودش افتخار کنه. حتی اگه تعداد کمی بفهمن این کارو و حتی اگه هیچکس نفهمه. حتی اگه به گوش هیچکس نرسه...

فقط وقتی به خودت افتخار کنی میتونی تکیه‌گاه دیگران هم باشی... این یه قانونه...

البته، میدونم... میدونم اینا همش حرفه. با عمل خیلی فرق داره.

من شیرجه زدن توی آب رو بلد نیستم. واقعا... اما اگه دلتون بخواد میتونم ساعتها دربارش حرف بزنم. هرکسی میتونه... میتونه از زاویه ی شیرجه زدن حرف بزنه. میتونه بگه بهترین شیرجه چجوری باید باشه... میتونه نظر کارشناسی بده واسش... میتونه بگه باید اینجوری بود... ولی فقط و فقط وقتی یاد میگیری شیرجه بزنی که چندبار به ترس عجیب غریبت غلبه کنی و سعی کنی واقعا شیرجه بزنی... وقتی که با شکم پرت میشی روی آب و شکمت قرمز میشه و احساس میکنی دفعه دیگه ممکنه شکمت منفجر شه، وقتی تسلیمش نشی، وقتی هی سعی کنی ذره ذره زاویه تو درست کنی، هی با شکم بیای روی آب، هی درد کشی، تا درست شه... تو اگه از دور به قضیه نگاه کنی، هیچ وقت نمیفهمی که 1% ممکنه اینجوری بشه... بقیه ی چیزا هم همینطور...

چه برسه به اینکه بخوای هر کاری که باعث افتخارت میشه رو انجام بدی... توی هرکدوم کارا، هزار احتمال وجود داره واسه شکست خوردن. غیر از اینه؟ واسه فرود اومدن روی آب با شکم... احتمالا با دردای بیشتر، احتمالا بعضیاشون جبران نشدنی...

نمیخوام همین یه عمری که دارمو با ترس حروم کنم. اگر درد هم بکشم، این درد واسم "افتخار" ه. همون افتخاری که احتمالا هیچکس نمیبینتش بجز خودت...
دعا کنید. که بشه. که بتونم. ممنون :)

پ.ن: یه مدت خیلی کوتاه احتمالا دوباره بنویسم که خالی شم و ... دوباره رفع زحمت می‌کنم از خدمتتون

+ نوشته شده در  پنجشنبه چهاردهم اردیبهشت ۱۳۹۶ساعت 10:23  توسط بی‌نام  | 
خودم. من واقعی...
ما را در سایت خودم. من واقعی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : namelessmea بازدید : 54 تاريخ : دوشنبه 19 تير 1396 ساعت: 16:35