ماجرای ناراحتیم خیلی طولانیه که تا ننویسمش آروم نمیشم... ولی فعلا فردا امتحان ویروسشناسی دارم. نه وقتشو دارم، نه دلم میخواد به بعضی چیزا فک کنم و حال خودمو بدتر کنم... بعدا سر فرصت از اول تعریف میکنم. عوضش الان یه چیزی میذارم که دوستم داده. دیده بود حالم بده، اینو فرستاده بود :) هرموقه میخونمش حالم بهتر میشه. ایشالا که حال شمارم خوب کنه...
با دقت بخون و هر جمله رو تو ذهنت تصور کن …
یه فلج قطع نخاعی از خواب که بیدار بشه، منتظره یکنفر بیدار بشه، سرش منت بذاره و ببرتش دستشویی و حمام و کارای دیگه شو انجام بده. میدونی آرزوش چیه؟ فقط یکبار دیگه خودش بتونه راه بره و کاراشو انجام بده …
یه نابینا از خواب که بیدار میشه، روشنایی رو نمیبینه، خورشید و نمیبینه، صبح رو نمیبینه، میدونی آرزوش چیه؟ فقط یکبار، فقط یکروز بتونه نزدیکاش و عزیزاش و آسمون و زندگی رو با چشماش ببینه …
یه بیمار سرطانی دلش میخواد خوب بشه و بدون شیمی درمانی و مسکن های قوی زندگی کنه و درد نکشه …
یه کر و لال آرزوشه بشنوه، بتونه با زبونش حرف بزنه …
یه بیمار تنفسی دلش میخواد امروز رو بتونه بدون کپسول اکسیژن نفس بکشه …
یه معتاد در عذاب، آرزوی بیست و چهار ساعت پاکی رو داره …
الان مشکلت چیه دوست من؟
دستتو بذار رو زانوت و از تمام وجودت و نعمتایی که خدا بهت داده استفاده کن و به روزی فکر کن که شاید همین نعمتارو از دست بدی …
پس شکرگزاری کن و ازشون استفاده کن.
تو خیلی خیلی خیلی خوشبختی، ... جان، ناشکری نکن، آسونارو خودت حل کن، سختاشم بسپار به خدا، خودش واست حل میکنه …
خودم. من واقعی...برچسب : نویسنده : namelessmea بازدید : 75