خودم. من واقعی

متن مرتبط با «بیرون رفتن زن از خانه» در سایت خودم. من واقعی نوشته شده است

طرف زن داره مثلاً...

  • کنار یکی از همگروهیا نشسته بودم... گوشیش زنگ زد... یکی دیگه از همگروهیا بود... اون پشت تلفن ازش پرسید کی پیشته؟ اینم گفت فلانی... اونم گفت خب پس هیچی ولش کن... و کلی حرف زدن و اینا... و تموم شد. بهش گفتم کی‌ بود؟ چی می‌گفت؟ گفت قسمم داد به کسی نگم ولی حالا واسه تو می‌گم... فلانی میگه فلان خونه‌شون مستأجراش خونه رو ت, ...ادامه مطلب

  • اینم از امروز

  • امروز دوستم نیومد دنبالم. خوابش برده بود. پریدم پشت ماشین خودمون. تخته گااااااز میرفتم طرف دانشگاه. استادمونم گیره سر اینکه کسی دیر بیاد. هی ویراژ دادم از بین ماشینا و اینا... واقعا اولین بار بود تو عمرم که بد رانندگی میکردم. هی ویراژ دادم و دادم و دادم تا رسیدم به ماشین پلیس. نمیدونم چی شد خر شدم پیچیدم جلو خودِ پلیس :)) فک کنم پلیسه تو عمرش کسی اینجوری بهش بی‌احترامی نکرده بود :)) فوری آژیر زد و نگهم داشت با عصبانیت... ۱۵۰ تومن جریمم کرد ۳ نمره منفی گرفتم به خاطر حرکات مارپیچی میخواست ماشینو ببره پارکینگ. با هزارجور خواهش و تمنا منصرف شد ده دقیقه هم دیر رسیدم سر کلاس :)) ولی خب خیلی حال داد... اینم یه تجربه جدید :) خداوکیلی با دست فرمونم خیلی حال کردم. راضی‌ام از خودم :), ...ادامه مطلب

  • رفتن بیرون؟

  • نمیتونم از شر این فکر خلاص بشم... یه دفه که با "کیارش تو ماشین نشسته بودیم، داشتیم درباره چنتا چیز حرف میزدیم، که یهو گفت که باهاش رفته بیرون و درباره فلان چیز با هم حرف زدن... من اصلا به روی خودم نیوردم که اینو شنیدم... اونم اصلا به رو خودش نیورد. فکر کنم از دهنش پرید... خدایا.. درست شنیدم؟ یعنی یه زمانی اینقدر با هم صمیمی بودن که رفتن بیرون؟ دختر به این مومنی، با این رفته بیرون؟ خدایا ... من چیکار کنم؟ این چه وضعیه؟ تا یادم میوفته، تو دلم یه حس بدی پیدا میکنم... دلم میپیچه تو خودش... یه درد عجیب غریبه... دلم میخواد ول شم رو تخت و خودمو جمع کنم. پاهامو جمع کنم تو دلم,بیرون رفتن با خواستگار,بیرون رفتن با دوست دختر,بیرون رفتن با دوست پسر,بیرون رفتن با نامزد,بیرون رفتن روح از بدن,بیرون رفتن از گروه در وایبر,بیرون رفتن زن از خانه,بیرون رفتن با دختر,بیرون رفتن از تانگو,بیرون رفتن از گروه در لاین ...ادامه مطلب

  • ترمزای زندگی من

  • برم سر اصل مطلب. استمنا: تعارف که نداریم. یه جوری شده که هی اراده میکنی اما نمیشه ترکش کرد. هی میزنی تو سر خودت. هی حالت از خودت بهم میخوره. هی قول میدی به خودت. هی میگی من دیگه گه بخورم دفه بعد بزنم. اما اما اما به محض اینکه سر سوزنی آمپرت میره بالا، ... خدایا بعضی وقتا دلم میخواد بشینم زار زار گریه کنم. این قضیه عزت نفسمو هم به شدت نابود کرده. هی تکرار. هی شکست. هی خرد شدن تو چشم خودت. هی خرد شدن تو چشم خودت. هی خرد شدن تو چشم خودت. علت اصلی استمنامو نمیتونم بگم. میترسم فیلتر شه این صفحه. ولی هرچی که هست، اینو بدون که یه بار اضافه رو دوشمه. بیشتر از چیزی که رو دوش , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها